۰۴ اردیبهشت، ۱۳۸۸

ناقوس جدايي

High Hopes

کنسرت آخر ديويد گيلمور شش ماه پيش در لهستان برگزار شد به نام Live in Gdansk. اين کنسرت به دعوت و همراهی ارکستر فيلارمونيک پرايزنر(سازنده موسيقی متن اکثر فيلمهای کيشلوفسکی) و آخرين کار ريچارد رايت قبل از مرگش بود.
ترک High Hopes که اولين بار در آلبوم The Division Bell سال 94 پينک فلويد منتشر شد، درين کنسرت با همراهی ارکستر پرايزنر مجددن نواخته شد که بنظرم اجرای جديد بسيار زيباست.

۲۶ فروردین، ۱۳۸۸

Hats off to Art

رِی قبل از انجام اولين ماموريتش که کشتن کشيش بوده، به او اعتراف می کند که گناهی مرتکب شده:
"در ازای دريافت پول آدم می کشم"، وپس از آنست که به کشيش از پشت شليک می کند غافل ازينکه گلوله از بدن کشيش رد می شوند وبه پسر بچه ای که درکليسا درحال دعا بوده برخورد می کند و معصومانه کشته می شود.
کِن که حرفه ای تر است همراه با ری راهی بروژ(بلژيک) می شود تا مدتی آبها از آسياب بيفتد. دربروژ آنها به گشتن می گذرانند، به موزه می روند، کليسا و بناهای قديمی را می بينند.
دراواخر فيلم، کن را زخمی بر بالای برجی که در کنار ميدانی است می بينيم و درين لحظه ری در سمت ديگر ميدان قرار دارد غافل ازينکه جانش درخطر است.
کن قصددارد خودرا به پايين برج پرتاب کند تا ری را از خطر آگاه کند، ولی اول مقداری سکه از جيب خود درمی آورد و رها می کند، و بعد از مکثی به پايين می پرد.
اين سکانس شاهکارست، يعنی کن نه تنها از جان خود می گذرد تا دوست خود را نجات دهد بلکه می خواهد درين راه جان عابرانی که درگذرند هم به خطر نيفتد و برای آگاه کردن آنها از پول استفاده می کند و اين همان کن ی است که عمری را به قربانی کردن آدمها درقبال پول گذرانيده است.
اسم اين فيلم به زيبايي "دربروژ" انتخاب شده، جايي که اين دو شخصيت چند روزی را می گذرانند: درموزه تابلوهای نقاشی را می بينند، ازآثار معماری بازديد می کنند، در کافه ها گوش به موسيقی می سپارند... اثر هنر را برتاروپود خود لمس می کنند ورستگار می شوند.
[+]
[+]

۲۲ فروردین، ۱۳۸۸

شنيده ام که شبها مسواک نزده می خوابی...
فرازی از نامه عبرت آموز چارلی چاپلين به دخترش جرالدين

۲۱ فروردین، ۱۳۸۸

Confidence Man

چند ماه پيش بود که بخاطر درد زانو چند جلسه ارتوپدی رفتم و بعد از آن دکتر تجويز کرد که راه رفتن در استخر برای تسريع در بهبود مفيدست. برخلاف روال معمول آخر هفته ها، استخر خلوت بود و فقط من داخل آب بودم و درحال رفت وبرگشت در عرض. درهمين قدمزدنها ناگهان يادم آمد قديمها که طول استخر را رفت و برگشت شنا می کردم چقدر راه رفتن پيرمردها در عرض استخر اذيتم می کرد و سرعتم رو می گرفت و الان من دروضعيتی بودم که ازآن فرار می کردم.
آهنگ I Shall Not Walk Alone که در انتهای سيزن 1 اپيزود 8 لاست پخش می شود کاملن حال و هوای آن روز را برايم زنده می کند،
در همين اپيزود جايي ساوير می گويد:

How's that for a tragedy,
I became the man I was hunting.
I became Sawyer.

I Shall Not Walk Alone
Blind Boys Of Alabama

۱۸ فروردین، ۱۳۸۸

Sundown


ترک کوتاه (Tramonto (Sundown ساخته موريکونه که اوايل فيلم خوب، بد، زشت پخش می شود، حس عجيبی دارد، حکايت از وقوع واقعه ای قابل انتظار دارد.
پسری سوار بر مرکبی درحال چرخش دور چاه و پرکردن مخزن آبست که ازدور سواری می بيند که بعدن می فهميم Angels Eyes يا The Bad ه داستانست، پسر سمت خانه می رود تا به پدرش خبر بدهد، وپشت سراو اَنجل آيز وارد خانه می شود، واينجاست که ازنگاه صاحبخانه می فهميم انتظار او را می کشيده است.
همينطور درفيلم Kill Bill2، جايي که بئاتريس (اوما تورمن)(که ازتشکيلات بيل فرار کرده) در روزقبل از ازدواج خود مشغول تدارک مراسم در کليساست، باشنيدن يک صدای سازآشنا بسمت در حرکت می کند وبيل را نشسته بر نيمکت کناری در می بيند، اينجاست که تارانتينو ازين ساندترک خوب، بد، زشت استفاده استادانه ای کرده است.
دانلود کنيد اين آهنگ رو از ستون کناری وبلاگ و هر بار با گوش دادنش انتظار ديداری را تازه کنيد.

پ.ن:
معتقدم اين آهنگهای ستون کناری وبلاگها، از معدود ابزارهای آنتی گودری است وهمچنين سورپريز کوچکی برای بازديد کنندگان سنتی وبلاگها.

*There must be some kind of way out of here


حدود ده سال پيش بود. فيلم نجات سرباز رايان تازه ساخته شده بود و من دربدر دنبال نسخه ای از آن.
شروع نفس گير فيلم همراه بود با عمليات Overload در روز D، در ساحلی با نام رمز اماها.
آلمانها بلوف نيروهای متفقين را باور کرده بودند و انتظار حمله ازين ساحل رونداشتند، هزاران بمب افکن خطوط دفاعی آلمانها را شبانه بمباران کردند و توپخانه ناوها ساحل را چندين ساعت زير آتش خود گرفتند تا بارسيدن سحر و مه صبحگاهی بتوانند با کمترين تلفات نيروها رو در ساحل فرانسه پياده کنند.
دوربين اسپيلبرگ ابتدا همراه آمريکاييهاست وداخل قايقهای نفر بر را نشان می دهد و بارسيدن قايقها به ساحل، دوربين کنار مسلسلچی آلماني می رود که مسلط بر ساحل، نفرات رادرو می کند.
اسپيلبرگ بعد ازپايان اين عمليات ماراهمراه می کند با داستان پيدا کردن سرباز رايان توسط کاپتان ميلر وچندين سرباز تحت امر او، بخاطر اينکه تمام برادران رايان کشته شده اند واو بايد به خانه برگردد. ولی مشکل ازجايي شروع می شود که کم کم منطقی بودن عمليات نزد بقيه سربازان زير سووال می رود:
ريبن: قربان، به زبان ساده رياضی ازچه موقع شش مساوی يک شده؟ براساس چه منطقی به خطر انداختن جان شش نفر برای نجات يک نفر توجيه پذير شده است؟
ميلر که برايش پيدا کردن رايان اولويت دارد، برای همراه ساختن افرادش تکنيک خاص خودش رادارد.
ميلر بطور خصوصی به گروهبانش می گويد:
- وقتی پنج سالم بود شنبه شبها گاهی همراه مادرم برای بازی پوکر می رفتم، پشت دستش می ايستادم و ياد میگرفتم چگونه با دست خالی بلوف می زند...می دانی اولين چيزی که دردانشکده افسری يادت می دهند چيست؟ به افرادت دروغ بگو...تو می توانی تمام قدرت آتش دنيا را داشته باشی ولی اگر افرادت روحيه نداشته باشند اين قدرت آتش بهيچ دردی نخواهد خورد...قديمها که يکی از افرادم کشته می شد ازدرون نابود می شدم ولی چه بايد می کردم؟جلوی بقيه افرادم که منتظر دستورم بودند ضعف نشان دهم؟ البته که نه، بلوف می زدم و بعد ازمدتی حتی خودم اين بلوفها را باور می کردم...هربار که يکی از افرادت را به کشتن می دهی به خودت می گويي با اين کار جان دو، سه، ده يا صد نفر ديگر رو نجات داده ای.
اسپيلبرگ اوج اين مفهوم را در صحنه پايانی فيلم نشان می دهد، جايي که ميلر تير خورده است و بدن نيمه جان خود را به يک موتور زهواردررفته تکيه می دهد و چشمان سرد و بی روح خودرا به تانک تايگر آلمانی بازره سنگين و ظاهر مخوف می دوزد که بر روی پل بسمت او می آيد، درينجا ميلرباز هم تسليم واقعيت نمی شود و درنمايي زيبا اسلحه کمری خودرا سمت تانک می گيرد شليک می کند، هرچند واقعن بی فايده ولی بازهم شليک می کند وناگهان هواپيماي بمب افکن آمريکايي از بالای پل رد می شود و تانک منفجر می شود...
واينست حکايت وانمود کردن و بلوف زدن در داستان اين فيلم،
واين روزها اين سهل الوصولترين دارو را درسرتاسر زندگی نزديکانمان تجويز شده می بينيم و ازخود می پرسيم آيا اين روشی برای حل يک بحران است يا بهترين راه برای ايجاد يک بحران جديد؟


*Jimi Hendrix
All along the watchtower