۱۲ فروردین، ۱۳۹۳

"The Old Ways"
Loreena McKennitt

1- ویولون و درام ابتدایی قطعه ایجاد اضطراب می‌کند، خبر از یک واقعه عظیم می‌دهد تا جایی که آوای سوپرانوی مک‌کنت بلند می‌شود "دریای خروشان، غرش امواج، مرا به خانه، به سوی تو می‌خواند".
ادامه ترانه پرده‌ صدایش آنچنان تغییر می‌کند، اوج میگیرد و پایین می‌آید که امواج دریای طوفانی را القا می‌کند. دستت را می گیرد می بردت به شب سال نو در "وِست کوست آو کلر". جایی که بوی دریا درفضا بود و باد درموهایمان. آنجا که می‌شد موسیقی را پشت سرگذاشت ونگران ادامه شیدایی نبود. که ناگهان غمی در چشمش نشست. وتو دانستی وقت رفتن رسیده. 
   
2- در"جاده‌ای به سوی تباهی" آن سکانس آخر سالیوان بعد از آن همه جنگ و گریز به خانه رسیده. به ساحل. جایی که امواج به آرامش می‌رسند. مشغول نظاره کردن رفت وبرگشت موج‌هاست. صدای شلیک دو گلوله می‌آید. جود لا در نقش مزدور آدم‌کش سر رسیده‌است. درحالی که قربانی‌اش -سالیوان- درحال جان دادن است درکمال خونسردی دوربینش را سوار سه پایه می‌کند و از سوژه‌اش که درحال غلت زدن در خون است می‌خواهد لبخند بزند تا درعالم سادیستیکش عکس هنری گرفته باشد. 
این صحنه و سکانس دقیقن حالت من‌ است هنگام عکس‌های آخر وخداحافظی در فرودگاه امام.

3- ومک‌کنت، که مدتی بعد از بیرون دادن این ترانه معشوقش درحادثه‌ای در بندر جورجین غرق شد، صدایش تا چند سال قطع شد و دیگر از ساحل و دریا نخواند.