۰۳ بهمن، ۱۳۸۹

Same Old Ground, Same Old Fear

برای من که دائمن با ددلاین سروکار دارم و سرعت تعریف کارم بیشتر از انجامش است، یکجورهایی کنترل انرژی،‌ اصل بحساب می‌آید. کنترل سمت وسوی دغدغه‌ها و خیالها هم پیش‌شرطی برای این اصل است و این قضیه برای اوایل روز که درشرایط پیک انرژی هستم مهمتر. دیگر داستان قدیمی ثبت خاطرات روی ترکها وشخصی‌ شدن قطعات موسیقی را جدی گرفته‌ام و ازپتانسیل نابودگری‌شان می‌ترسم. یادم می‌آید چند وقت پیش مجله فیلم از عده‌ای پرسیده‌بود بود که اگر قرار باشد به جزیره تنهایی بروند چه فیلمهایی را همراهشان می‌برند، پرویز دوایی نوشته بود مسلمن بردن آنهایی که بارعاطفی زیاد دارند معقول نیست. اینست که من هم هرچند دیگر احساس می‌کنم دیگر قطعه‌ای نمانده که شنیدنش برایم بی‌عوارض باشد ولی سعی می‌کنم حواسم جمع باشد هرچیزی را در هر حال و ساعتی پلی نکنم.


خانه جدید و دانشگاه هر دو با تونلهایی طولانی به ایستگاه مترو وصل‌اند و می‌شود دریک روز سرد زمستانی با یک تی‌شرت این مسیر چند کیلومتری را رفت و برگشت. معمولن نیم‌ساعت درمتروام و هدفون درگوش‌م و کتاب دردست. در اکثر محوطه‌های مترو اینجا محلهای ثابتی هست که معمولن نوازنده‌‌ای مشغولست. برحسب روز و ساعت هم نوع ساز فرق ‌می‌کند. ساکسیفون، آکاردئون، ویولن، گیتار، کیبورد... هستند کسانی هم که یک صندلی گذاشتند و بدون هیچ موسیقی پیش‌زمینه ای می خوانند. یکبار هم یک تیم سه نفره دیدم که که دوتاشان گیتار و کانترباس می‌زدند و خانم سومی هم مشغول بازی با سه تا توپ بود. اوایل برایم جالب بود که چطوربرنامه اینها با هم تداخل ندارند. از یک نفر شنیدم ظاهرن غیر از سکه‌هایی که داخل کیسشان جمع می‌شود از مترو هم حقوق می‌گیرند و ساعتهایشان هماهنگ می‌شوند. افکت و انعکاس صدایشان داخل سالنها واقعن تاثیرگذارست و چندتایشان هم کارهایشان را دردیسکهای شیک و کاوردار کناربساطشان برای فروش گذاشتند.


یکی-دو هفته پیش داشتم درتونل ایستگاه یوکم راه می‌رفتم تا خط عوض کنم. تونل طولانی بود و قبل ازینکه به پیچ برسم صدای آشنای گیتار آکوستیک پیچیده درسالن مجبورم کرد یک گوشی هدفون‌م را بردارم. دوباره گوشی را در گوشم چپاندم و پیچ را ردکردم، ازکنار گیتاریست گذشتم تارسیدم پای پله‌برقی که دیگر طاقت نیاوردم و جفت گوشی‌ها را برداشتم، برگشتم طرف صدا و رها کردم خودم را. مضمون اوایل قطعه اینست که "آیا حاضری از تک وتوک ارزشهای باقی مانده‌ات بگذری؟" بعد ضربه نهایی را می‌زند وته خط را جلوی چشمت می‌آورد وقتی Same old ground را‌ می‌گوید و بدون وقفه Same old fear را پیشکشت می‌کند، و بعد هم "آرزوی بودنش" را اضافه می‌کند تا هر پوست کلفتی را بیچاره کند. و چقدر یاد استادم کردم اولین‌بارکه این آهنگ رابا هم زدیم وچه حالی داشتم دفعه اول که تجربه نواختن دونفری را حس می‌کردم. سولوی آکوستیک می‌زد و من هم آکورد. آماتور بودم و چند بار اول بعد ازاتمام کار می‌گفت متوجه شدی یک سیاه عقب افتادی؟ ومن هم با یه حالت "بی‌خیال، حسو بچسب" گیر می‌دادم برای یک‌دور دیگر.
استادم که شش سالی ‌است مجوزی برای انتشار آلبوم و اجرا ندارد و دوسالی‌است که از رفتن می‌گوید.

0 نظرات: