آوردهاند که در یکی دو سال آخر جنگ دوم جهانی، آلمانها خطوط ریلی اکثر شهرهای هلند را مسدود کردند. بخاطر نرسیدن مواد غذایی وسوختی -بخصوص درزمستان- هلندیها در قحطی روزگار میگذراندند و گاهن تا پنجاه کیلومتر پیادهروی می کردند برای مبادله یا خرید ابتدائیترین مواد غذایی.
با شروع اشغال هلند، خانواده سلطنتی به انگلیس فرار کردند و ازآنجا پرنسس جولیانا به کانادا رفت و تا آخر جنگ هم آنجا ماند، تا اینکه نیروهای کانادایی بهمراه باقی متفقین کشور را آزاد میکنند. ایناست که به محض اتمام جنگ، دولت هلند صدهزار پیاز گلِ لاله به پاس کمکهای کانادا به آتوا فرستاد و ازآن زمان هرساله با ارسال بیست هزارتای دیگر، این رسم شکرگزاری را زنده نگه میدارد. از آنطرف، بزرگترین فستیوال گل لاله دردنیا هم هرسال درآتوا برگزار میشود.
اما این داستان، زندگی یکی از هنرپیشههای مورد علاقهام را بیادم میآورد. کسی که چهرهاش قابلیت به نمایش گذاشتن نهایت معصومیت در "داستان راهبهها" ی فردزینهمان را داشت و در عین حال با اضافه کردن چاشنی شیطنت در "عشق دربعد ازظهر" و "صبحانه درتیفانی" مرا یکدل نه صددل شیفته خود ساخت.
چند روزی از دیدن نمایشگاه گذشتهاست و گاهی غرق در تخیل میشوم که شاید این کیفیت و جذابیت، محصول زندگی درهمان دوران سخت درهلند باشد. دورانی که سرکار خانم هپبرن ازشدت کمبود و گرسنگی مجبور به خوردن پیاز گل لاله شده بود.
0 نظرات:
ارسال یک نظر