گل یاسی درزخم
دوهفتهای است از چین برگشتهام. شش هفته غیرقابل تحمل را در شهر شانشینگِ سی و چهار میلیون نفری گذراندم و دوباره برگشتم به همیلتون سیصدهزار نفری. هفته پیش را درگیر پروژهای نزدیکیهای نیاگارا بودم. صبحها ماشین را آتش کرده، روی کروز گذاشته و از مناظر لذت میبردم. بعد از ظهرها درراه برگشت همینطور. چند روز پیش درراه مه غلیظی شد. درختهای کنار جاده و نورماشینها مات شدند و دلم پرکشید برای ماسوله. نمیدانم این علاقه منِ شهرنشین به روستا و دهات ازکجا میآید. سیزدهسال عمرم را درگیر راهاندازی پروژههای خطوط اتوماسیون بودم. ابزاری بودهام درجهت صنعتی شدن. شدهام آنکه نباید میشدم. مثل پاپیون. آنجا که پی اسیر کردن پروانهها میدوید.
دوهفتهای است از چین برگشتهام. شش هفته غیرقابل تحمل را در شهر شانشینگِ سی و چهار میلیون نفری گذراندم و دوباره برگشتم به همیلتون سیصدهزار نفری. هفته پیش را درگیر پروژهای نزدیکیهای نیاگارا بودم. صبحها ماشین را آتش کرده، روی کروز گذاشته و از مناظر لذت میبردم. بعد از ظهرها درراه برگشت همینطور. چند روز پیش درراه مه غلیظی شد. درختهای کنار جاده و نورماشینها مات شدند و دلم پرکشید برای ماسوله. نمیدانم این علاقه منِ شهرنشین به روستا و دهات ازکجا میآید. سیزدهسال عمرم را درگیر راهاندازی پروژههای خطوط اتوماسیون بودم. ابزاری بودهام درجهت صنعتی شدن. شدهام آنکه نباید میشدم. مثل پاپیون. آنجا که پی اسیر کردن پروانهها میدوید.
میگوید منتظرعصبانی شدنت هستم، تو با آن لبخند همیشگیت. چه بگویم که مدتهاست کلیشه "شوخی نبودنِ زندگی" را برایم دورانداختهاند.