بعد يه هفته جاده پيمائی دوباره برگشتم.
از تهران به نطنز، دوباره تهران، بعدشم زنجان.
نطنز شهر امامزاده هاست، نوک هيچ کوه و تپه ای بدون مقبره امامزاده ديده نمی شود، روستايي در آن حوالی هست که می گويند دست راست مردمانش کوتاهست، و اين بدان سبب است که سالها پيش پس از فرار چندين امامزاده ازآن ولايت از ترس حکومت بهنگام درخواست نظاميان از مردم جهت مشخص کردن مسير فرار، آنان با دست راست خود مسير را نشان می دهند، زين پس است که دست راستشان کوتاه می شود.
و زنجان که سرمای عجيبش حس حرکت می دهد و مردمانی يکرنگ و باصفا که هر از گاهی فراموش می کنند که من يک کلمه هم ترکی نمی فهمم.
وتمام طول مسير اصول دمکراسی بر مرکب ما حکمفرما بود. يک ساعت ريموت کنترل پخش دست آقای همسفر يک ساعت بعدی دست آقای راننده. اينجوری بود که گوش بينوای خود را درگير زنجيره ای از آهنگهای حميرا، مهستی، هايده، ابی،سانتانا، لورا برانيگان، جانی کش کرديم. وهمه اينها به لطف کول ديسک عزيز وضبط پايونير حاصل شد.
از تهران به نطنز، دوباره تهران، بعدشم زنجان.
نطنز شهر امامزاده هاست، نوک هيچ کوه و تپه ای بدون مقبره امامزاده ديده نمی شود، روستايي در آن حوالی هست که می گويند دست راست مردمانش کوتاهست، و اين بدان سبب است که سالها پيش پس از فرار چندين امامزاده ازآن ولايت از ترس حکومت بهنگام درخواست نظاميان از مردم جهت مشخص کردن مسير فرار، آنان با دست راست خود مسير را نشان می دهند، زين پس است که دست راستشان کوتاه می شود.
و زنجان که سرمای عجيبش حس حرکت می دهد و مردمانی يکرنگ و باصفا که هر از گاهی فراموش می کنند که من يک کلمه هم ترکی نمی فهمم.
وتمام طول مسير اصول دمکراسی بر مرکب ما حکمفرما بود. يک ساعت ريموت کنترل پخش دست آقای همسفر يک ساعت بعدی دست آقای راننده. اينجوری بود که گوش بينوای خود را درگير زنجيره ای از آهنگهای حميرا، مهستی، هايده، ابی،سانتانا، لورا برانيگان، جانی کش کرديم. وهمه اينها به لطف کول ديسک عزيز وضبط پايونير حاصل شد.
0 نظرات:
ارسال یک نظر