۰۷ مرداد، ۱۳۸۸

Your Forgotten Son

رشت - مسير امامزاده ابراهيم

سالگردت، زمان شروع دوباره تلاش بيهوده ای است برای پيدا کردن پاسخ سوال کهنه "چرا".
زمان مرور کردن مسير تنها طی شده است و تصور اينکه چقدرسبزتر می بود اگر با تو طی می شد.
وقتی است برای دلتنگی يکسال ديگر نبودنت،
و يا خوشحالی يکسال نزديک شدن به ديدن دوباره ات.

Mammy Blue
Julio Iglesias


I may be your forgotten son
Who wandered off at twenty-one
It's sad to find myself at home
Without you
If I could only hold your hand
And say I'm sorry, yes I am
I'm sure you'll really understand
Oh Mammy, oh Mammy Mammy Blue
Oh Mammy Blue...

۱۵ تیر، ۱۳۸۸

The Sound of Music

There's No Way Out Of Here
David Gilmour

تابستان 15 سال پيش بود لذت کار کردن و درآمد داشتن رو تازه داشتم حس می کردم. شبها تا نزديکهای صبح به چسباندن پوستر تبليغاتی به دروديوار می گذرانديم. تا ظهر می خوابيديم و بعد چند ساعتی سروکله زدن با 486 و Ms-Dos V6، وقت تماشای دسته جمعی بازيهای جام جهانی 94 آمريکا با تلويزين 14 اينچ می شد.
آن دوران همه چيز برای امتحان کردن و لذت بردن محيا بود، واين روزها داشتن دل خوش و حفظ آرامش به سخت ترين کار تبديل شده. تازگی ها تنها دلخوشی ام تمرين با سازست، وقتی شروع بتمرين می کنم به دقيقه ای نمی کشد که فکرم آزاد می شود و به هيچ چيز فکر نمی کنم الا سيمهای گيتار و حرکت انگشتان.
و صدای آشنای سيمها دوباره ودوباره يادآوری می کند که هنوز مفهومی بنام "روال منطقی پديده ها" کاملا از بين نرفته.
همه اينها بهانه ايست تا بگويم چند وقتی است دل و دماغ نوشتن ندارم و احتمالن چند هفته ای پست جديدی نمی نويسم.