There's No Way Out Of Here
David Gilmour
David Gilmour
تابستان 15 سال پيش بود لذت کار کردن و درآمد داشتن رو تازه داشتم حس می کردم. شبها تا نزديکهای صبح به چسباندن پوستر تبليغاتی به دروديوار می گذرانديم. تا ظهر می خوابيديم و بعد چند ساعتی سروکله زدن با 486 و Ms-Dos V6، وقت تماشای دسته جمعی بازيهای جام جهانی 94 آمريکا با تلويزين 14 اينچ می شد.
آن دوران همه چيز برای امتحان کردن و لذت بردن محيا بود، واين روزها داشتن دل خوش و حفظ آرامش به سخت ترين کار تبديل شده. تازگی ها تنها دلخوشی ام تمرين با سازست، وقتی شروع بتمرين می کنم به دقيقه ای نمی کشد که فکرم آزاد می شود و به هيچ چيز فکر نمی کنم الا سيمهای گيتار و حرکت انگشتان.
و صدای آشنای سيمها دوباره ودوباره يادآوری می کند که هنوز مفهومی بنام "روال منطقی پديده ها" کاملا از بين نرفته.
همه اينها بهانه ايست تا بگويم چند وقتی است دل و دماغ نوشتن ندارم و احتمالن چند هفته ای پست جديدی نمی نويسم.
آن دوران همه چيز برای امتحان کردن و لذت بردن محيا بود، واين روزها داشتن دل خوش و حفظ آرامش به سخت ترين کار تبديل شده. تازگی ها تنها دلخوشی ام تمرين با سازست، وقتی شروع بتمرين می کنم به دقيقه ای نمی کشد که فکرم آزاد می شود و به هيچ چيز فکر نمی کنم الا سيمهای گيتار و حرکت انگشتان.
و صدای آشنای سيمها دوباره ودوباره يادآوری می کند که هنوز مفهومی بنام "روال منطقی پديده ها" کاملا از بين نرفته.
همه اينها بهانه ايست تا بگويم چند وقتی است دل و دماغ نوشتن ندارم و احتمالن چند هفته ای پست جديدی نمی نويسم.
0 نظرات:
ارسال یک نظر