۰۲ شهریور، ۱۳۹۰

چند سال پیش "آخرین وسوسه مسیح" اسکورسزی را دیدم. هم از خود فیلم هم از نوع روایت لذت بردم. چهره ویلم دافو خود مسیح است. مخصوصن آنجا که به صلیبش می‌کشند شباهت زیادی به مجسمه‌ها وشمایل مسیح پیدا می‌کند. هر چند دافو چند سال بعد در اسپایدرمن نشان داد که چهره‌اش پتانسیل شیطانی زیادی هم دارد.

روایت کازانتزاکیس روایتی کاملن متفاوت است. دراینجا یهودا تمایلی به خیانت ندارد و مسیح راضی‌اش می‌کند به این کار. جایی درفیلم عیسی در بیابان به دنبال جواب راه می‌افتد. دایره‌ای می‌کشد و می‌گوید ازاین دایره خارج نمی‌شوم تا راه درست را نشانم دهی. اسکورسزی به زیبایی سیر روان شدن وسوسه‌ها نشان می‌دهد و شاهکارش بر بالای صلیب است. وسوسه پیامبر نبودن، معمولی بودن.

اما بنظرم قسمتهایی درفیلم خوب درنیامده. مثلن آنجا که اختلاف نظر یهودا درمورد مسیر جنبش مطرح می‌شود. یهودا معتقد است که اول باید انقلاب کرد و حکومت رومی‌ها را برانداخت و بعد به مسائل دیگر رسید. اما اعتقاد مسیح این‌ است که قدم اول ایجاد معرفت درست دربین انقلابیون است و اگر این آگاهی و شناخت نباشد به جای رومی‌ها دوباره کسانی مثل خودشان می‌آیند سرکار. مسیح معتقد به تقدم تغییر محتوا است اما یهودا تغییر فرم را مهمتر می‌داند:

"عیسی: ...آزادی همان چیزی است که من می‌خواهم
یهودا: می‌خواهی اسرائیل را ار دست رومی‌ها آزاد کنی؟
- می‌خواهم روح را از گناه آزاد کنم.
- همینجا راهمان ازهم جدا می‌شود. اول باید جسم از دست رومی‌ها آزاد شود وبعدن روح از گناه. راه این است. می‌توانی آن را در پیش گیری؟ خانه از سقف به پایین ساخته نمی‌شود، از پای‌بست به بالا درست می‌شود.
- یهودا، پای‌بست روح است.
- پای‌بست جسم است..."*

خلاصه که این روزها که اخبار انقلاب و براندازی مدام تکرار می‌شود، بهانه‌ای می‌شود برای یادآوری این بحث. آن هم برای کسی که دیگر با تاثیر یک انقلاب بر جزءجزء زندگیش کنار آمده.


* آخرین وسوسه مسیح، نیکوس کازانتزاکیس
ترجمه صالح حسینی- چاپ دوم بهار 1361

0 نظرات: