۰۲ بهمن، ۱۳۹۱



1- قدیمها که دریک شرکت پیمانکار پروژه بودم قاعده این بود که برای تهیه پیشنهاد قرارداد بازدیدی از سایت کارفرما می‌کردیم. ‌ طبق ماشین آلات موجود، تجهیزات و ابزار دقیق انتخاب می‌کردیم و مدارک پیشنهاد فنی را ضمیمه پیشنهاد قیمت می‌کردیم و می‌فرستادیم. تعداد درخواستهایمان برای بازدید قبل از قرارداد بالا بود و پروسه تهیه پیشنهاد وقت گیر. منتها مساله این بود که درصد بالایی از این شرکتها اصلن دنبال کار کردن نبودند. یک تعدادی فقط می‌خواستند یک حدود قیمتی داشته باشند که اگر یک زمانی بخواهند این تیپ پروژه را کار کنند چقدر هزینه برایشان دارد. یک عده دیگر از قبل پیمانکارشان را انتخاب کرده بودند و فقط دنبال چند شرکت دیگربودند که یک مناقصه صوری برگزار کنند. حتی یک مورد هم بود که برای ترساندن پیمانکار درحال کار می‌خواستند مراسم بازدید بگذارند. بخاطر این مسائل خیلی برایمان مهم بود بفهمیم طرفمان چقدر برای انجام پروژه جدی است و ما طبعن چقدر باید انرژی بگذاریم روی تهیه پیشنهاد. یادم می آید سال اول که درگیر این داستان بودم خیلی حرفها و عکس العملها را جدی می‌گرفتم. اما کم کم دستم آمد. یعنی به جایی رسیده بودم که وقت برگشت به شرکت می‌توانستم با تقریب خوبی بگویم این کار به قرارداد می‌رسد یانه. بعد ها این حالت برایم بطور خودکار تعمیم داده شد به ارتباطات شخصی‌ام. یک شمی پیدا کردم که هرچقدر طرف خودش را به ظاهر با انگیزه و علاقه‌مند به یک مسئله ای که برایش مهم است نشان بدهد و کمک بخواهد سعی می‌کنم پله پله جلو بروم. کمکش می‌کنم منتها درحدی که قدم بعدی را خودش بردارد و نشانه ای عملی از خواستنش بروز دهد. و خوب این تکنیک خیلی در حفظ وقت و انرژی موثر بوده تابحال.

2- پاپیون وارد کلبه رئیس جذامی ها می‌شود و می‌خواهد برای ادامه سفرشان قایقی بگیرد. جذامی از پاپیون می‌پرسد سیگار می‌کشد؟ وقتی جواب مثبت می‌شنود دست آش و لاشش را نزدیک پاپیون می‌آورد و سیگار برگ روشنش را تعارف می‌کند. پاپیون پکی می‌زند و سیگار را برمی‌گرداند. جذامی می‌پرسد ازکجا می‌دانستی جذام خشک دارم که واگیردار نیست؟ پاپیون جواب می‌دهد نمی‌دانستم. جذامی قهقه ای سر می‌دهد. روز بعد نه تنها قایق که مقادیری پول هم به پاپیون می‌دهد. بنظرم اینجا جذامی با تعارف سیگار محکی می‌زند که طرفش تا کجا حاضر است هزینه کند برای گرفتن قایق وادامه سفر. پاپیون با گرفتن سیگار نشان می‌دهد جدی است برای رفتن. حاضر است جذام بگیرد ولی آزادمرد بماند. اما نکته اینجاست که جذامی قبل از تعارف سیگار به پاپیون می‌گوید ما برای حفظ امنیتمان غریبه‌هایی که پایشان به این جزیره می‌رسد را می‌کشیم. وخب می‌شود تصور کرد تست سیگار را برای دیگران. نتیجه رد شدن در تست، کشته شدنش بدست جذامی‌ها بوده. آنکه جگر رفتن ندارد حتی اگر قایقی هم قرض بگیرد با اولین طوفان کارش تمام است. همان بهتر که فی‌لمجلس جانش گرفته شود و دردسر طرفین کمتر.

3- ویکی‌پدیا می‌خواندم و دیدم خبرنگاری هم پیدا شده و رفته ته داستان را درآورده که در بهترین حالت فقط ده درصد حرفهای هنری چریر در کتابش پاپیون مبتنی برواقعیت است. بقیه اش خاطرات هم‌بندانش بوده که جای خودش جا زده یا اصلن اتفاق نیفتاده. می‌خواهم دست این خبرنگار رابگیرم و کسانی را درعهد جدید نشانش دهم که کل زندگیشان را در دوچمدان بار زده‌اند و هربار گذرشان به فرودگاه که می‌رسد حال و هوای پاپیون را دارند با گونی پر شده از نارگیل بر بالای صخره و درآستانه شیرجه زدن.
اما چیزی که جناب خبرنگار باید بداند این است که آن کس که بچه پلنگی را می‌رباید به استقبال خطر رفته و نیز آنکه قصد ربودن پنداری را از ما دارد. 

+

2 نظرات:

خرس گفت...

خبرنگارنما بوده، وگرنه این کار زشت رو نمیکرد.

Brief Encounter گفت...

همین