۱۳ مرداد، ۱۳۸۷

گمونم ، گنديدن همين جوريه ديگه - يعنی از لحاظ کيک !

مشغول خوندن فيلمنامه آپارتمان اتشارات نيلا بودم ، وهمينطور که داشتم دکوپاژ و حالت چهره جک لمون يا شرلی مک لين تصور می کردم وجلو ميومدم و از ديالوگها لذت می بردم يهو تو صفحه 109- 110 رسيدم به اين شاهکار ترجمه :

باد : خواهش می کنم خانم کيوبليک ، بمن قول بدين هيچ کار احمقانه ای نمی کنين.
فرن : کی اهميت می ده ؟
باد : من .
فرن : چرا من نمی تونم عاشق مرد نازنينی مث شما بشم ؟
باد : (باحسرت) بله ، خوب ، گنديدن همين جوريه ديگه -يعنی از لحاظ کيک ! بخوابين .
به فکر افتادم که اصلش چی می تونه باشه که تو ترجمه اين بلا سرش اومده ! به نتيجه ای نرسيدم ، ديدم تا آخر فيلمنامه زياد نمونده گفتم بذار تمومش کنم دوباره ميام سراغش . همين جور داشتم می خوندم که تو صفحه 140 چيزی ديدم که خواب از سرم پريد و مجبور شدم برم ته توی قضيه رو دربيارم :

شلدريک : پسربچه آشغال ! بعد از اون همه کاری که براش کردم !
گفت من ديگه کسی رو نمی تونم ببرم تو آپارتمانش ، بخصوص خانم کيوبليکو !
چرا اين قدر با تو بده ؟
فرن : ( با نگاهی ما ت و بهت زده) نمی دونم ، گمونم ، گنديدن همين جوريه ديگه - يعنی از لحاظ کيک !

يعنی اين گنديدن از لحاظ کيک چه معنی می تونه داشته باشه ؟؟؟

اصل متن بخش 1 :
BUD
                 (approaching the bed)
          Please, Miss Kubelik, you got to
          promise me you won't do anything
          foolish.

                       FRAN
          Who'd care?

                       BUD
          I would.

                       FRAN
                 (sleepily)
          Why can't I ever fall in love with
          somebody nice like you?

                       BUD
                 (ruefully)
          Yeah. Well -- that's the way it
          crumbles, cookie-wise. Go to sleep.
اصل متن بخش 2 :

SHELDRAKE
          That little punk -- after all I did
          for him! He said I couldn't bring
          anybody to his apartment --
          especially not Miss Kubelik. What's
          he got against you, anyway?

                       FRAN
                 (a faraway look in
                 her eye)
          I don't know. I guess that's the
          way it crumbles -- cookie-wise


ديکشنری رو باز کردم و واسه اين جمله پيدا کردم :
That`s the way the cookie crumbles: That is life.; That is typical of
the unequal share of things you are likely to get in life
همه اينا رو گفتم که خواهش کنم نکنيد به مولا ، من کاری ندارم رو اجبار کتاب ترجمه می کنين يا می خواين تعداد کتابهاي ترجمه شدتونو بالا نشون بدين ، آخه يه فکری هم به حال اون بيچاره ای بکنيد که عمری رو با اين فيلم زندگی کرده ، هر سال اولين روز عيدشو با اين فيلم می گذرونه به اين اميد که شايد سال جديد يه
Mensch
بشه ، ميدونی يعنی چی ؟ يعنی انسان بودن .

0 نظرات: