الان دارم بی بی سی فارسی می بينم، پخش مستقيم کنسرت U2 در وسط لندن و بالای پشت بام يکی از ساختمونهای BBC. ظاهرن اين برنامه به پشتيبانی Radio No1 بی بی سی انجام شده.
قبل کنسرت بهزاد بلور با اون کلاه مسخرش توضيح داد که از بعد از ظهر خيلی از کسائی که داشتن از اون اطراف رد می شدن وقتی فهميدن U2 کنسرت داره کار و زندگی رو ول کردن و همونجا منتظر موندن. وقتی باب بونو و ادج و بقيه ميان رو پشت بام جمعيت تو خيابون منفجر می شه، کنسرت با 2 تا آهنگ جديد شروع ميشه و بعدش آهنگ Vertigo که من هر دفعه با شنيدنش سر گيجه می گيرم.
قرار بوده همين سه تا آهنگ اجرا شه ولی جمعيت ول کن نيست، واسه همين يه آهنگ کوتاه ديگه هم اجرا می کنن و بعد خداحافظی.
بعد من الان دارم فکر می کنم چقدراين ايده اجرای کنسرت واسه مردم عادی دوست داشتنيه، يعنی اينکه چقدر راحت ميشه يه شب خيلی عادی رو واسه مردم تبديل به يه شب فراموش نشدنی کرد.
اين فرهنگ شادی خيابانی و تجربه لذت دسته جمعی رو دوست دارم واين همون چيزيه که اينجا هيچ خبری ازون نيست. آخرين بار گل خداد به استراليا و بعد بازی ايران - آمريکا بود که بهانه ای برای ريختن به خيابان و شريک شدن احساساتمان دست داد.
قبل کنسرت بهزاد بلور با اون کلاه مسخرش توضيح داد که از بعد از ظهر خيلی از کسائی که داشتن از اون اطراف رد می شدن وقتی فهميدن U2 کنسرت داره کار و زندگی رو ول کردن و همونجا منتظر موندن. وقتی باب بونو و ادج و بقيه ميان رو پشت بام جمعيت تو خيابون منفجر می شه، کنسرت با 2 تا آهنگ جديد شروع ميشه و بعدش آهنگ Vertigo که من هر دفعه با شنيدنش سر گيجه می گيرم.
قرار بوده همين سه تا آهنگ اجرا شه ولی جمعيت ول کن نيست، واسه همين يه آهنگ کوتاه ديگه هم اجرا می کنن و بعد خداحافظی.
بعد من الان دارم فکر می کنم چقدراين ايده اجرای کنسرت واسه مردم عادی دوست داشتنيه، يعنی اينکه چقدر راحت ميشه يه شب خيلی عادی رو واسه مردم تبديل به يه شب فراموش نشدنی کرد.
اين فرهنگ شادی خيابانی و تجربه لذت دسته جمعی رو دوست دارم واين همون چيزيه که اينجا هيچ خبری ازون نيست. آخرين بار گل خداد به استراليا و بعد بازی ايران - آمريکا بود که بهانه ای برای ريختن به خيابان و شريک شدن احساساتمان دست داد.