۲۶ فروردین، ۱۳۸۸

Hats off to Art

رِی قبل از انجام اولين ماموريتش که کشتن کشيش بوده، به او اعتراف می کند که گناهی مرتکب شده:
"در ازای دريافت پول آدم می کشم"، وپس از آنست که به کشيش از پشت شليک می کند غافل ازينکه گلوله از بدن کشيش رد می شوند وبه پسر بچه ای که درکليسا درحال دعا بوده برخورد می کند و معصومانه کشته می شود.
کِن که حرفه ای تر است همراه با ری راهی بروژ(بلژيک) می شود تا مدتی آبها از آسياب بيفتد. دربروژ آنها به گشتن می گذرانند، به موزه می روند، کليسا و بناهای قديمی را می بينند.
دراواخر فيلم، کن را زخمی بر بالای برجی که در کنار ميدانی است می بينيم و درين لحظه ری در سمت ديگر ميدان قرار دارد غافل ازينکه جانش درخطر است.
کن قصددارد خودرا به پايين برج پرتاب کند تا ری را از خطر آگاه کند، ولی اول مقداری سکه از جيب خود درمی آورد و رها می کند، و بعد از مکثی به پايين می پرد.
اين سکانس شاهکارست، يعنی کن نه تنها از جان خود می گذرد تا دوست خود را نجات دهد بلکه می خواهد درين راه جان عابرانی که درگذرند هم به خطر نيفتد و برای آگاه کردن آنها از پول استفاده می کند و اين همان کن ی است که عمری را به قربانی کردن آدمها درقبال پول گذرانيده است.
اسم اين فيلم به زيبايي "دربروژ" انتخاب شده، جايي که اين دو شخصيت چند روزی را می گذرانند: درموزه تابلوهای نقاشی را می بينند، ازآثار معماری بازديد می کنند، در کافه ها گوش به موسيقی می سپارند... اثر هنر را برتاروپود خود لمس می کنند ورستگار می شوند.
[+]
[+]

0 نظرات: