Brain Damage
جرقه فکر و حس که زده میشود، از همان ابتدا به فرمِ پست وبلاگ جاری میشود. متن بصورت خودکار درذهنم منعقد میشود و قالب وبلاگ میگیرد. تیتر، پاراگرافها، حتی نیمفاصله هم رعایت میشود. قرارمان برعکس این بود. اصل و فرع جای خود را عوض کردند.
این اتفاق بیشتر در پیادهرویهای موسیقیدرگوش اتفاق میافتد. درعین اینکه سعی میکنم وقت برگشت بنویسمشان اما پشتِ در خانه دورمیریزمشان. وبلاگ باید خروجی من باشد ولاغیر. تولدِ ایده، اصالت باید داشته باشد.
یک بازی بود بنام دلتافورس. اینطور که چند تیم کماندوی تکتیرانداز از تپههای مجاور یک پایگاه بالا میرفتند و منتظر شروع حمله میشدند. زمان انتظار همراه بود با بادی که چمنها را شانه میکرد. درآن سکوت قبل از حمله صدای پرندهها هم میآمد. تجربه مداوم این بازی برایم این نتیجه را داشته که هنوز اگر درپارکی، جایی بادی بر علفها بوزد و صدای پرندهای بیاید، یاد دلتافورس میافتم. واین نتیجه زندگی دیجیتال است. مواجهه با واقعیت، مجازِ بیهویت را بازسازی میکند.
2 نظرات:
البته یکمی این بیربطه، من هم هر وقت اسانسور جلوم باز میشه فکر میکنم توش قراره چند تا جنازه باشه، دلیلش هم جو زدگی خیلی زیاد تحت تاثیر فیلمهای : مظنونین همیشگی، سکوت بره ها، دیپارتت و ریوولور هستش :دی
"مواجه با واقعیت, مجاز بی هویت را باز سازی می کند."
من بزرگ شدم یه کتاب در مورد این جمله می نویسم.
ارسال یک نظر