Ecstasy of Gold
از زمانهای بسیار دور خوراکی دلخواه من "هویج" بوده و هست. بیاد میآورم در دورهای اعتیادم بحدی بود که به دوستانم هم سرایت کرده بود. همه می دانستند که دریخچالم اگر چیزی نباشد هویج هست این طور بود که از در که میآمدند مستقیم میرفتند دمِ یخچال، هویج پوستکندهای بر میداشتند و بعد میآمدند مینشستند به حرفزدن. اما توصیف دلایل این علاقه کارسختی است. گاززدنِ هویج تجربهای است کاملن متضاد خوردنِ موز. فرآیند جویدن موز استاتیک است، فرقی هم ندارد که دندان داشته باشی یا دندانهای مصنوعیت بیرون باشد و موز رابین دو لثه قراردهی. پروسه خوردن موز سبب القاء ایستائی و بیهودگی نظام کائنات درانسان میشود و کسانی که موفق به اتمام کار شدهاند معمولن حداقل تا روز بعد حاضر به تکرار این تجربه نیستند. درمورد هویج اما لذت قبل از مرحله گاز زدن شروع میشود. چاقوی ارهای دست میگیری و طول هویجها را میروی و میآیی و متجه رنگ نارنجیِشفافِ خاصِ هویجیش میشوی که درحال ظاهر میشود. البته راحتترین راه برای فیضبردن، گاز زدن مدام وایجاد برشهای عرضی متناوب است. اما ازآنجا که بهاین روش مداومت عیش کوتاه میشود، نگارنده از سالیانی دور تکنیکِ حمله درمحورِ طولی را بکارگرفته که اگر بخواهیم عنوانی برای تشریحش استفاده کنیم این میشود: "چگونه با یک هویج دوتا بخوریم".
یک ساقهای دارد برنگ روشنتر متمایل به زرد در سنتر به موازات محور طولی ودر مزه شبیه به ساقه کاهو. اگر دندانهای جلویتان از نوع گوفیتیث باشد کار راحتتر است. هدف از این کار تراشیدن لایه بالایی تا رسیدن به مغز است. تمرین لازماست تا مغز بدون آسیب درآید. اگر با حوصله و حرفهای عمل شود درنهایت میشود بافت ریشهای مغز را بصورت یکتکه درآورد. و خب گاز زدنش هم تجربهای است با مزه و درجه تردی و صوتِ خرتخرت متفاوت نسبت به فاز اول کار.
این ترکیب استثنایی رنگ و صدا و مزه، همگی حس تازگی تزریق میکنند دربدن. فرم صورت را چه درحین خوردن چه بعد تبدیل به دونقطه دی میکند. ژوکر خون را بالا می برد. ریست میکند حس وحال را. اما هستند دراین دنیا کسانی که هویج را آبپز میکنند. نگارنده همیشه با دیدن بخار متصاعد شده از هویجِ آبپز شده کنار مرغ یا درسوپ، ساندترک "مرثیهای برای یک رویا" برایش تکرار شده. آشپز با این کار نشان میدهد که نه تنها هویت این محصول را درک نکرده بلکه هیچ ابایی هم ندارد اگر شئن هویج را بااین کار کمتر از موزِخام کند. و مسلمن آشپز محترم تا بحال از خود نپرسیده چرا در آبمیوه فروشیها محصولی مثل آبِ خربزه عرضه نمیشود.
خیلی قدیم، درآن سالهایی که تازه شبکه چهار راه افتاره بود یک سری فیلم کوتاه نشان میدادند عالی. یکیشان که هنوز خوب یادم مانده اینطور بود: مردی 35-40 ساله در خط تولید کارخانه موادغذایی کار میکرد. شغلش این بود که روی یک چارپایه روبروی خط نقاله حاوی نخودفرنگیها مینشست و اگر یک وقت ناخالصی درآن طیفِ سبز محصول میدید باید برش میداشت. قیافهای شبیه وودی آلن و شخصیتی محافظهکار داشت. سرِساعت میآمد ومیرفت و زندگی اتوشدهای داشت. بعد نشان میداد یک روز که چشمانش دوخته شده بود به آن طیف سبزرنگ متحرک، یک هویج خوشرنگ بزرگ هم روی نوار نقاله درحال حرکت از جلوی چشمش رد شد. مرد همچنان نگاه بیفروغش به روبرو بود بدون هیچ عکسالعملی. - مدتهاست متوجهشدم کسانی که برای مدت طولانی کار روتین کارمندی کردهاند در نگاهشان همین حالتِ سرد بیتفاوت حک شده- یکدفعه به خودش میآید ومتوجه میشود چند لحظه قبل کنتراست رنگی دیده. سریع بلند میشود و به مسئولش میگوید که خط تولید را نگهدارند. اما دیگر دیر شده و هویج وارد کنسروها شده. آخر فیلم نشان میدهد که درآپارتمان غرق شده در کنسرو، نشسته و دارد یکییکی قوطیهایی را که خریده باز میکند.
آن زمان فکر میکردم مرد بدنبال احیای دیسیپلین از دست رفتهاش است. شرافت کاری وادارش کرده تا محصولات کارخانه را بخرد که جلوی آبروریزی احتمالی را بگیرد. حالا فکر میکنم مرد بدنبال گمشدهاش بوده. الِمان مفقود دراین روزمرگیِ مبتذل.
5 نظرات:
خعلی خوب. من هم این بیماری مسری را با خود به محل کار آوردم. حالا در طول روز دیدن قیافه مدیر بخش از شنیدن خرچ خرچ ها و دیدن کارمندهای هویج به دست و اسلایس به لب دیدنی ست.
بسیار عالی بود و خواستنی. مثل طعم هویج زیر دندان
solitude.blogsky.com
عجیب با قضیهی هویج باهات وحدت میکنم بریفجان، عجیب :دی
I Like the Soundtrack :D
چاکراتیم جمیعن
ارسال یک نظر