۱۱ تیر، ۱۳۹۱

پینتا، نینا، سانتا ماریا*

مدتها بود می‌خواستم "تسخیر بهشت" را ببینم. بخاطر موسیقی ساخته ونجلیس‌ش - یا درستش ونگِلیس-  و آن صحنه معروف زانوزدن کریستف کلمب درساحلِ رسیدن. با اینکه شخصیت‌های فیلم ضعیف کار شده‌اند و عمقی ندارند، اما داستان درگیرم کرد. این‌که با سه‌کشتی -پینتا، نینا، سانتا ماریا- و تدارکات و لوازم ناوبری محدود، جان خودت و عده‌ای ملوان را کف دست بگیری و راه غرب را پیش بگیری تا "برسی" جگر می‌خواهد. دویدنِ کور، محکِ شجاعت است.

اوائل فیلم، اعدامهای وحشتناک آن زمان اسپانیا را نشان می‌دهد. کلمب، به رویای رسیدن به هند یا چین - یک سرزمینِ بکر و دور- سفر می‌کند تا شهرآرمانی‌ش را آنجا بسازد. بعد از فتح اولیه بهشت، برمی‌گردد و کشتی‌های بیشتر می‌آورد، نقشه‌های شهرسازی داوینچی را هم همراه خود می‌برد ومشغول ساختن می‌شود. نتیجه کار به اینجا می‌رسد که راهی ندارد جز اینکه بساط همان کشتار و اعدام را در جای جدید راه‌ بیندازد. تغییر محیط، خوی و طبع بشر را -حداقل درکوتاه مدت- تغییر آنچنانی نمی‌دهد. 

* همچنین عنوان قطعه‌ای از ساندترک فیلم


1 نظرات:

ناشناس گفت...

به نسبت موسیقی متن این فیلم که به نظرم من یک شاهکار بی‌بدیل هستش فیلم ضعیفتره. اونجوری که موسیقی متنش بار احساسی داره و زیباست فیلم حس زیادی رو منتقل نمیکنه.
این آهنگ پینتا نینا سانتا ماریا برای من یادآور سالهای دور و دراز پیشه، شبهای زیادی در خلوتم این آهنگ رو گوش دادم. ترکهای "هاسپینولا" و "موکسیکا اند د هورس" هم فوق العاده زیبا هستن به نظر من.