قدیمها شوهرعمهام اتاقی داشت با دری همیشه قفل. یک روز که همه جمع
بودیم خانهشان برای کاری رفت دراتاقش و برای اولین بار چشممان به منظرهای افتاد
فراموشنشدنی. کف اتاق تا زانو کاغذ ریخته بود. به نظر میآمد جعبهای بزرگ شامل
همه جور متریالی در آن چاردیواری منفجر شده است. همینجور که خودش دراتاق دنبال
چیزی میگشت خیلی نگران نظم اتاقش بنظر میآمد. گاهی برمیگشت و مارا بادهن باز میدید
و تاکید میکرد یکوقت تو نیایید. فارغالتحصیل دهه شصت رشته مکانیک بود. بعدها
درکارخانجات اکثرن، دفتر درسخواندههای مکانیکها را بینظم تر از برقخواندهها
یافتم. البته اینها را چند وقت پیش وقتی مشغول نظاره کردن دفتراستاد چینی دپارتمان
مکانیکمان بودم به ذهنم رسید.
اصولن طبیعت یک تیپ پروژهها و یا محیطهایی بسمت به هم ریختگی میل دارد. مثلن آشپزخانه. هنوز دقیقه ای ازشستن آخرین ظرف نگذشته که دوباره فرایند پرشدن سینک شروع میشود. جلو بردن بعضی پروژهها هم مستلزم باز بودن مقادیری زونکن و مدارک فنی است. دریک پروسه چند روزه یا چند هفتهای کار، اگر قرار باشد آخر هر روز مدارک را مرتب بایگانی کرد و فردا دوباره باز انرژی زیادی تلف میشود. این است که تا اتمام پروژه محیط کار بهم ریخته میماند. اگر آخر سر، عملیات جمع کردن مدارک صورت می گیرد بیشتر بخاطر باز کردن جا برای پروژه جدید است نه مرتب شدن محیط. دسکتاپ پی سی نمونه دیگر. هر چند هفته یک بار کفش را جارو می کشم فایلهای فله ای کپی یا دانلود شده را درفولدرهایشان بایگانی میکنم. کمکم عکس بک گراند مشخص میشود اما این کیفیت به لحظه نمیکشد و دوباره همان داستان.
اصولن طبیعت یک تیپ پروژهها و یا محیطهایی بسمت به هم ریختگی میل دارد. مثلن آشپزخانه. هنوز دقیقه ای ازشستن آخرین ظرف نگذشته که دوباره فرایند پرشدن سینک شروع میشود. جلو بردن بعضی پروژهها هم مستلزم باز بودن مقادیری زونکن و مدارک فنی است. دریک پروسه چند روزه یا چند هفتهای کار، اگر قرار باشد آخر هر روز مدارک را مرتب بایگانی کرد و فردا دوباره باز انرژی زیادی تلف میشود. این است که تا اتمام پروژه محیط کار بهم ریخته میماند. اگر آخر سر، عملیات جمع کردن مدارک صورت می گیرد بیشتر بخاطر باز کردن جا برای پروژه جدید است نه مرتب شدن محیط. دسکتاپ پی سی نمونه دیگر. هر چند هفته یک بار کفش را جارو می کشم فایلهای فله ای کپی یا دانلود شده را درفولدرهایشان بایگانی میکنم. کمکم عکس بک گراند مشخص میشود اما این کیفیت به لحظه نمیکشد و دوباره همان داستان.
این است که به این نتیجه رسیدم
در پس محیطهای مرتب و اتو شده آدمی است همیشه جاروبرقی بدست منتظر ریختن ریزه
نان. بیکاری دلمشغولی برایش ساخته برخلاف جریانِ طبیعت. اصلن ازنشانه های مشغولیت بشر بهمریختگی است.
گاهی که بوی عطرمردانه مخلوط در بوی سیگار بدماغم میخورد سخت است شخصیتی کاردرست از صاحب بو تجسم نکنم.
گاهی که بوی عطرمردانه مخلوط در بوی سیگار بدماغم میخورد سخت است شخصیتی کاردرست از صاحب بو تجسم نکنم.
2 نظرات:
از نظر ترمودینامیک هم دنیا به سمت حداکثر بی نظمی (ماکزیمم انتالپی) پیش می ره برای همینه که همیشه همه موقعیتها به سمت بی نظمی تمایل دارن :)
تصحیح می کنم: ماکزیمم انتروپی
ارسال یک نظر