۰۳ مرداد، ۱۳۹۱

Fata Morgana

فیتزکارلدو را خیلی وقت پیش دیدم، شاید بیست سال پیش. آن زمانها که پنجشنبه‌شب‌ها هنر هفتم پخش می‌شد. قبل از فیلم حدود یک‌ساعتی آقای منتقد سخنرانی می‌:کرد و وقتی مطمئن می‌شد که دیگر رمقی برای بیدار ماندن نداری و احتمالن اگر تا این لحظه بیدار ماندی بساط بالش و پتو را جلوی تلویزیون پهن کرده‌ای، فیلم پخش می‌شد. کلاوس کینسکی نقش فیتزکارلدو را بازی می‌کند که درجستجوی ذخایر کائوچو به آمریکای جنوبی آمده. ریتم فیلم عجیب کند بود. گمانم آنجا که فیتزکارلدو مشغول گوش دادن به اپرا در عرشه کشتی شناور در رودخانه‌ بود خوابم برد. این بود که وقتی می‌خواستم "فاتا مرگانا" یش را ببینم پیش زمینه قبلی از کارهای هرتزوگ داشتم. دیدن فیلم مثل این می‌ماند که با یک جیپ به صحرا و بیابان رفته باشی و چشمت را به تصاویر یکنواخت پنجره کناری عادت دهی. همزمان گوینده‌ فیلم متن کسل‌کننده‌ای می‌خواند درباب تاریخچه پیدایش زمین. درعین حال هرتزوگ به همین‌ها قناعت نمی‌کند و قطعه‌های "سولانگ مرین" و "سوزان" لنرد کوهن را هم چاشنی کار می‌کند و معجونی می‌سازد آرامبخش و خواب‌آور. طوری که دیدن فیلم را نتوانستم کمتر از سه‌جلسه تمام کنم. اما جلوه‌‌های بصری و شنیداری آنقدر در بی‌تفاوتی بیننده نسبت به موضوع فیلم موثر است که آخر فیلم دیگر انگیزه‌ای برای دانستن درباره تاریخ طبیعت نمی‌ماند.


گفته‌اند اگر تاریخچه پیدایش زمین را بخواهیم درمقابل مدت زمانی که بشر روی آن زندگی کرد مقایسه کنیم نسبتش مثل ارتفاع امپایراستیت است به ضخامت تمبر پستی. این است که گاهی از خودم می‌پرسم "چه چیز را انقدر جدی گرفته‌ای؟"


1 نظرات:

ناشناس گفت...

من آگیره رو هم خیلی دوست داشتم.